ما ز دلبستگی حیله گران، بیخبریم
از پریشانی صاحبنظران، بیخبریم
عاقلان از سر سودایی ما بیخبرند
ما ز بیهودگی هوشوران بیخبریم
خبری نیست ز عشاق رخش در دو جهان
چه توان کرد که از بیخبران بیخبریم؟
سر عشق از نظر پرده دران پوشیده است
ما ز رسوایی این پرده دران بیخبریم
راز بیهوشی و مستی و خراباتی عشق
نتوان گفت که از راهبران بیخبریم
ساغری از کف خود بازده، ای مایه عیش
ما که از شادی و عیش دگران بیخبریم